سال 90 بود،هنرستان بودم اون موقع،با جنس مخالف رابطه ای نداشتم،رفیقامو میدیدم بعد مدتی حرف با دختری جدا میشدن بعد کما میزدنو سیگار میکشیدن و اینا،منم بهشون میخندیدم،نمیدونستن عشق چیه همش هوس بود بهشون میگفتم قبولشون نمیشد.بعد مدتی اونا هم کینه ای میشدن نسبت به طرفاشون،یکی دوتاش بود با عکسای من دنیای مجازی با دخترا حرف میزدن اون موقع یاهو مسنجر بود.با احساساتشون بازی میکردن تا که روزی فهمیدمو دیگه باهاشون عکس نگرفتم که نتونن سواستفاده کنن.دلم واسشون میسوخت،آدمی چقدر میتونه پست باشه،من اصلا علاقه ای به جنس مخالف نداشتم،نه که اصلا خوشم نیاد،فقط میدونستم کسی شبیه حرفاش نیست،میدونستم هوسه،کسی تا تهش نمیمونه باهام،برا همین سرم تو لاک خودم بود،یادم نمیاد رفته باشم جلو مدرسه،یا دنبال کسی افتاده باشم برا شماره.دوبار به دختری نگا نکردم،به کسی هم امید ندادم.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت